من:هیچی نمی بینم لامپ و روشن می کنی
تو:چرا خودت نمیری پریز بغل میز
من:می ترسم هیچی معلوم نیست می خورم زمین
تو:انقدر خوردم زمین که زانوهام رفته ولی عوضش نمی ترسم
بیام تهران دقیق نوشته هاتو می خونم.
منتظر ت هستم
نمی دونم چرا تصور می کنم یه نردبون تاشو اون وسط هست که بالاش یه پنکه سقفیه.
بیام تهران دقیق نوشته هاتو می خونم.
منتظر ت هستم
نمی دونم چرا تصور می کنم یه نردبون تاشو اون وسط هست که بالاش یه پنکه سقفیه.