ساعت ها

روز سختی بود ۱۲ ساعت تاخیر ٬ ۷ ساعت پرواز و ۱۸ ساعت بی خوابی  بازه های زمانی گشاد شده اند.

سرمای زمستان از برف های سفید نیست

گاهی نمی خواهم شادیم تنها برای خودم باشد گاهی نمی خواهم شادی هایمان تمامی یابد گاهی از همه ی ماجرا می ترسم ولی زمستان هر سال می آید و بعدش هم بهار. اینجاست که وقتی شوقم را می بلعم روزهای دوری را به یاد می آورم که شوقم با خوشی اشتباه گرفته نشود. 

 

دوئت ساکسوفون و پیانو

 

این هم مثل همه ی نوشته های دیگر است اما ردپای من مثل غول جنگل جا مانده و علی کوچولو می خواهد پیدام کند. به هر حال یک اشاره کافی ست که...

می ماند که این نوشته قرار بوده که شبیه بقیه باشد. منظورم این بوده که خاطرم می ماند ٬ بله خاطرم می ماند.