-
نسبت هم دردی با ارتفاع
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1390 19:14
از بالای ابرا که نگاه کنی, فرقی نمیکنه از این همه ادم 100تایی هم بمیرن. پایین که میای هر کی یه طوریش بشه اشک دور و بریاش برای ادمی که هفت پشتشم هم به طرف نمیرسه درد اوره. واسه همین این ادمایی که دنبال خدا اون بالابالاها می گردن کمتر دلشون واسه بقیه می سوزه...
-
یکم شعار بدیم بابا ا ه ه ه ه ه...
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 12:12
دوستی الفبای خودش و داره, هر کسی نمیدونتش خیلی ها یه زمانی میدونستن ولی وقتی به سن من بهترم یا تو رسیدن و جو رقابتیشون بالا گرفت انقد به دوستی ها شون گند زدن که تنها و بی کس شدن. دوستی جنسش از جنس من و تو, نه که من من من. خوب زندگی کردن فلان مدرک و فلان پست این چیزها نیس... خوشبختی بلند خندیدن با دوستای قدیمیه که...
-
فیس بوک
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 12:34
اینجا میشه نوشت, چرا که اگه میای اینجا, مخوای ببینی حرف حسابم چیه. ولی این فیس بوک لعنتی افکار ادما رو لخت می کنه بدون اینکه بفهمی. اینکه خوبه یا بد کاری ندارم این و میدونم که به خیلیا خیلی چیزا ربطی نداره و برعکس.
-
تو خوبی!!!
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1390 15:10
خودباوری همون خراب کردن بقیه ست اگه اشتباه نکنم...
-
هم فال هم تماشا
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1390 14:47
چرا هیچ کس به من نگفت, که زندگی جنگ! حداقل خودم و تجهیز می کردم.
-
سود مشترک ادما رو به هم نزدیک می کنه
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1390 16:08
بابا بزرگ مرد سازنده ای بود به همه کمک می کرد اما به روش خودش, یه خونه تو دماوند ساخت دور تا دورش شیشه, زمستونا گرم نمی شد, تابستونا هم بیرون خونه هوا بهتر بود. با این حال اخر هفته های خوبی داشتیم, الان دیگه خبری از اون روزا نیست, دیگه از جان گذشته ای نیست که شبا با بدبختی اونجا بمونه تا اب و ندزدن, وقتی نتونی شب...
-
گریه هم درد من و دیگه دوا نمی کنه . . .
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 14:11
افسردگی ناشی از یک نهار مزخرف, چاشنیش هم یه گربه پیر سمج.
-
کوفتگی 5 ساله
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1390 13:08
سال نوتون مبارک. راستش اینجا اگه فیس بوک نبود و یه چندتا عیدت مبارک رو والت نمیومد, فکر میکردی دیگه تو ایرانم خبری نیست. خیلی اوضاعم بهم ریختس ماه و روزم به میلادیه ولی سال که میاد عوض بشه واسه ما ایرونی های اینور اب شمسیش بیشتر میچسبه. یه مدتیه که میخوام برم پیاده روی، حساب کردم 5 ساله که میخوام برم و هنوز این اتفاق...
-
مریضی مادر گناهات و پاک می کنه
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 14:49
مریض که میشم به یه ارامشی میرسم انگار انرژی زیادیم صرف مبارزه با میکروبا و ویروسا میشه, اینجوری نگاه کنی بدم نیست یه وقتهایی مریض شی مخصوصا وقتی نمی تونی بری مسافرت.
-
خود آگاهی
سهشنبه 24 اسفندماه سال 1389 18:15
چه خوب میشد بیخیال همه چیز و همه کس میشدم الا خودم ...
-
محیط زیست حکایت از دل ما میکند باور کن
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 15:33
یه چند روزیه که وقتی دارم قدم میزنم یا رانندگی میکنم اگه چشمم به یه جونوری خورد که همه جا نمی تونم ببینم مخصوصا اونجایی که بزرگ شدم، ذوق مرگ میشم یه احساس خوشبختی کوچولو ته دلم، یه جورایی شاید بشه گفت به آینده امیدوار میشم. اگه الان به دوستام بگم بعد بارون وقتی میرم بیرون پای این درخت های انبوه قدم میزنم پرنده های رنگ...
-
VR
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 12:59
یه خانوم رو دیدم VR داشت همش بوی پا تو دماغش بود بنده خدا
-
درخت
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 17:39
خوبی طبقه ی پایین زندگی کردن اینه که شاخه ی درخت خم میشه تو بالکن خونت، از همون اول با این درخته حال می کردم حالا که دیگه برای خودش گلم داده. به یه بنده خدایی گفتم که اگه این درخت نبود خونمون این حال و هوا رو نداشت اونم بهم گفت بدیش اینه که درخت حشره جمع می کنه: بی ذوق...
-
دل نیمه سوخته ی روشن یعنی مهتابی اتاقمون
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 23:50
شبایی که دلم پر، صدای زوزش تنها هم صحبتمه.
-
میدونم اینبار چرا پریشان حالم
یکشنبه 5 دیماه سال 1389 13:07
شاید بلد نباشم یه جوری بنویسم که 40 یا 50 نفر حال کنن حتی اونایی هم که خیلی خیلی دوستشون دارم هم سر در نیارن. نه اینکه بخوام بگی آخه ها نه شاید اخلاق کوفتی خودم ولی حداقل جواب میل ام بده بی معرفت حداقل بگو خیلی چرت میگی کیا یکی بگه خفه شو لطفا !!!!
-
بعضی چیزا به سادگی اثبات می شه
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 13:19
کسی میتونه بین سن , قد و عقل بر روی زمان یه رابطه ای در بیاره اینا رو یه جورایی مستقیم یاغیر مستقیم بهم ربط بده? هر وقت این کار و کرد به گندگیش بنازه.
-
یکی یعنی پیدا نمی شه دو تا کلمه حساب بشه با هاش زد
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 12:35
این هم از من, هی برای خودم می بافم, یکی نیست بگه هوی یابو سنگ کی رو به سینه میرنی. حوصله ی گلا یه ندارم کسی هم نمی خواد گلایه ها ی من رو بشنوه, یکیش خودم. هر چی ادما نزدیکتر, گوششون راحتر, اما خوب یکی که دور باشه و دائم جلوی چشمت نباشه کلی باهاش مهربون می شی, اون که نمی دونه گه گاه به زندگیت چقدر گوه میزنی. وقتی از...
-
درد و دل های من
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 09:49
شما به این فکر می کنید که چه طور می شود از شر این همه مالیات راحت شد, در حالی که ما برای ازادی از همه ی دارییمان گذشته ایم.
-
دنیای مجازی
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 12:08
جای شما اینجا نیست یه جوری حرف می زنی انگار که دروغ نگفتن هم افتخار داره ببین راست بگو ولی این طوری که نفهمیم راست داری میگی یا دروغ ...
-
چترها را باید بست
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 13:01
چه اهمیت دارد گاه اگر میروید قارچ های غربت...
-
من و تاکسی های مالایی
پنجشنبه 27 خردادماه سال 1389 11:23
امروز به رانندهی تاکسی گفتم متقلب بهم گفت معنیش و نمی دونم
-
تنها2
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 00:32
شاید باید بزرگ شد و دیگه از دیوای تو قصه نترسید، باید چشم ها رو باز کرد و دیوای تنها و واقعی و دوست داشت، نمی شه همه ی ما به دیوای تنها نیاز داریم، برای اینکه بگیم خوشحالیم برای اینکه بگیم تنها نیستیم برای اینکه بگیم که دیو نیستیم....
-
الان می خوام
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 17:04
دلم یه مرخصی یه ساله می خواد همراه با حقوق.
-
I don't care any more
پنجشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1389 09:16
زمانی و برای خندوندن دیگران نمیزارم چون به راحتی من و به گریه میندازن مریض های روانی :/ دلم می خواد جایی برم که پاسخ لبخند لبخند باشه.
-
صبح غمگین
پنجشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1389 08:58
اگر که پاچه می گیری به خاطر دلایل احمقانه ی توسرت فقط می تونم بهت بگم خفه شو , نمی خوام روزم و به خاطر کسی که قرارمون هم براش ارزشی نداره خراب کنم.
-
I need changes
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1389 12:57
I've been listening to this song more than 100 times
-
یک جای خالی
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1389 00:15
اگر این اسب زمان همینجوری بدوه و من دور برم رو همینجوری که می بینید شلوغ کنم. جای خالی باقی نمی مونه میدونید که همیشه در جاهای خالی ذهن پرواز می کنه
-
خره تنها
دوشنبه 7 دیماه سال 1388 23:57
تنهایی این آقا خره وقتی شروع شد که فکر کرد دیگه بزرگ شده هر چقدر گوزن پیر بهش گفت که بزرگ شدن تنها که به جثه نیست گوشش بدهکار نبود صدای ار اره تنهاییش همه رو کلافه کرده بود تا اینکه یه روز اتفاقی همین طور که سرش پایین بود مثل همه ی خرای دیگه راش و گرفت و رفت ولی اینبار نمی دونست کجا داره میره مسیر همیشگیش نبود. تو...
-
الاخون
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1387 11:31
واقیعیت چیز جالبی می شد اگر ادمها بانوشتن این قوانین احمقانشون ازش فرار نمی کردن.... کاشکی جمعیت جایی برای تشخیص واقعیت میذاشت.
-
گلایه
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1387 13:25
باید به خودم بگم با از بین بردن روزهام زمان سریعتر نمیگذره به خودت بگو داری روی یه نقطه حرکت رو هی از سکون تمرین می کنی...