مسیرای دور شده برام فقط فکر و خیال ٬اولش یه گریزی به کارای روزانه اما دوامی نداره . حفره ی تصوراتم رو سر بسته نگه نمی دارم ٬تجربه میگه که تو ترافیک همه چیز به تراژدی تبدیل می شه و وقتی جاده بازه ٬ مسیر با سرعت طی می شه خوب اینجاست که قصه ها پایان خوبی پیدا می کنن.
باید می رفتم سایبر کافه٬شانس بد من بارون گرفت٬یه چترخریدم. برای انتخاب رنگ وقتی نبود بیرون چتر هیچ کاربردی نداشت چون بارون از همه طرف میومد الا از آسمون بالاخره رسیدم به مقصد.پاچه های شلوارم خیس شده بود.
-سلام؟
-سلام٬خوبی؟
نمی دونم چرا بعضی موقع ها چیزایی که بدبختی میاره مردم و میخندونه (منظورم مردم خودم )